کیارادکیاراد، تا این لحظه: 12 سال و 5 روز سن داره
روناکروناک، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

روزهای رویایی....DEARM ON

وقتی کیارادم چهارساله بود...

این مطلب را خیلی وقت پیش نوشتم البته اصلا یادم نمیاد کی نوشتم (طبق تاریخی که داره شهریور ماه 95 نوشتم یعنی حدود یک سال و چهار ماه پیش )ولی الان که خوندم دلم نیومد که ثبتش را قطعی نکنم الهی من فدای حرف زدنت بشم که اینقدر شیرین بودی و هستی مرد کوچولوی من... ...توی صحبت کردن از حرف اضافه به بندرت استفاده میکنی مثلا وقتی میخوای بگی به خدا میگی خدا مامان اینکار را بکن... یا مثلا به درد نخور را میگی مامان این اسباب بازی من دیگه درد خورده نیست... یا میخوای بگی به خاطر من کاری را انجام بده میگی خاطر من و خیلی از جمله های دیگه که شما به کار میبری... یک روز میخواستی بگی مامان رامین تندتر از ما میرسه ....میگی مامان رامین تر الان تند میرسه.....
30 دی 1396

بازگشت دوباره

بیشتر از یک سال میشه که اینجا مطلبی ننوشتم  هر چند همیشه دلم لک میزد برای نوشتن ولی خب به دلایلی که اصلی ترین اون تنبلی بوده این همه مدت غایب بودیم ولی بالاخره بر تنبلی پیروز شدم و از امروز دوباره نوشتن را شروع کردم البته میدونم که خیلی از خاطرات این یکسال به فراموشی سپرده شده ولی سعی میکنم تا اونجایی که حافظه ام کمک میکنه اونها را به یادگارثبت کنم چون خوندن خاطراتی که که گاها بیشتر اونها هم فراموش میشه خیلی خیلی لذت بخشه و گاهی افسوس میخورم که ای کاش فرصتی میشد روزانه هام را ثبت کنم امیدوارم همون طور که خودم از خوندنشون لذت میبرم کیاراد و روناکم هم کیف کنند و لذت ببرند... حرفهای گفتنی واسه این مدتی که نبودیم زیاده که سعی میکنم همه را...
25 دی 1396
1